9 ماهگی dada,nana, ma, agha
زهرا جون الان همش می گی دد نه نه با فاصله اگه یه دقیقه از پیشت برم تخت گاز گریه می کنی الان میگی مما آققا. تا غذا میاد سر سفره تو بال درمیاری اینقدر تکون تکون می خوری با سر می خواهی بری تو بشقاب و تو غذا سو پتو کمی می خوری ولی غذای سر سفره رو حسابی می خوری تخم بلدرچین هم خیلی دوست داری تازه بسکویت مادرم بامزه گاز می زنی چند روزه که با کالسکه بیرون می برمت روز اول فکر کردی تو ماشینی تمام مسیر رو خوابیدی روز بعد اولش ترسیدی ولی وقتی بیرون می رفتیم ذوق کردی واسه خودت آواز می خوندی سر هر چاله چوله ای یک دفه می گفتی eh eh لثه ات هم همش می خاره دستتو اینقدر خوردی قرمز شده بچه چقدر دست می خوری از همه جالبتر پتو آبیته که ا...
نویسنده :
saba
8:52